دلمون براي همتون تنگ شده بود..جونم واستون بگه خانومم كه شما انگاري بهار مست شدين شلوغ و بازيگوش شدي مامانم. واسه عيد رفتيم مشهد عروسي دختر خاله سارا ..خيلي خوش گذشت شمام تا تونستي آتيش سوزوندي وااي كه چقدم حرف ميزني آخه اينهمه انرژي از كجاست مامانم؟
قبل عروسي پاس شيرت بود بايد بخوري شيشه رو.هستي و كيارش خيلي همو دوست دارن عجيب!اين
عكس هم نمونش
كيارش مهربونم تا تموم شدن شيرت از جاش تكون نخورد
توي عروسي هم كلي هواتو داشت
خلاصه كلي خوش گذشت آخه همه بودن
رفتيم حرم جاي همه سبـــــــــــــز
اينم از بهار باغچه مادرجون
جديدا عسلم مهموني كه ميخواد بره حتما بايد كلي كرم بزنه
اينجام كرم رو خالي كرده با خيال راحت ميره به قول خودش ددر دودوور
برديمت آتليه نميذاشتي ازت عكس بندازيم دقيقا مث وقتايي كه مامان ميخواد عكس بندازه
نميزاري مث اينجا اميدوارم بعد كلي زحمت عكسات قشنگ شه دوست داشتني من
و اين هم لاكي رفيق گرمابه و گلستان هستي مامان..
كه كليم از دستت شاكيه حيووني
عزيزم نفسم عشقم اميدم دوستت داريم عاشق شيطونياتم ديوونه حرف زدناتم خدايا شكرت به خاطر قشنگ ترين فرشتت .هستي..با تو من و بابا هميشه خوشيم
