باد هوهو مي كند ميزند در را به هم
نيمه شب از خواب ناز با صدايش مي پرم
ناگهان در باز شد يك نفر پيشم نشست
روي خواب چشم من او كشيد آرام دست
چشم هاي كوچكم بسته شد از ترس باد
حس خوبي پر كشيد گونه ام را بوسيد
گفت: از مادر نترس باد مهمان در است
دست هاي كوچكت توي دست مادر است